نفرین شده

نفرین شده از عشق

نفرین شده

نفرین شده از عشق

نفرین شده

قــافیــــه به قــافــــیه باخــــــــــــــــــــــــتم
بــــرگ به بــــرگ
واژه بــــــــه واژه
و اینک تنها داشته من حس تلخ نداشته هایی است
که شعر نمی شود ، اما آوار می شود
چقدر خوب است که دلتنگم
چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم
چقدر خوب است که بغض دارم
من نه *شاعرم* و نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره اما...
بد باختم ، بد...
من به حس جنونی باختم که باورم بود ...
زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر *شعر* نیست
دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما
هر کدام از یک درد حرف میزنند ...
" من به زیادی عشق باختم "

اینجا سرزمین واژه های وارونــــــــه است ...

نفرین شده

 اینجا سرزمین واژه های وارونــــــــه است ...

جایی که گنج می شود "جنگ"!

درمان می شود "نامرد"!

قهقه می شود "هق هق"!

اما دزد همان "دزد" است

درد همان "درد"!

 و گرگ همان "گرگ "!

آری سرزمین واژه های وارونه...

سرزمینی که من، "نم" زده است ...

یار، "رأی" عوض کرده است

راه گویی "هار" شده است و روز به "زور" می گذرد ...

آشنا را جز در "انشا" نمی بینی و چه سرد است این "درس" زندگی ...!

 اینجاست که مرگ برایم "گرم" می شود...

 چرا که درد همان "درد" است...

"وتویی که این متن را میخوانی مواظب خودت باش درسرزمینی که درد همان "درد" است و درمان،"نامرد

 می شود؛واسه ی دردت تن به هر درمانی ندی...

  • Mohammad sh

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی