قــافیــــه به قــافــــیه باخــــــــــــــــــــــــتم بــــرگ به بــــرگ واژه بــــــــه واژه و اینک تنها داشته من حس تلخ نداشته هایی است که شعر نمی شود ، اما آوار می شود چقدر خوب است که دلتنگم چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم چقدر خوب است که بغض دارم من نه *شاعرم* و نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره اما... بد باختم ، بد... من به حس جنونی باختم که باورم بود ... زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر *شعر* نیست دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما هر کدام از یک درد حرف میزنند ... " من به زیادی عشق باختم "
نه عاره...نه کاره..نه سخته...نه رخته...نه باز ...نه بسته..!تنهایی یه دنیایاس اونقدر زیبا که دلت نمیخواد باورود یه یه نفردیگه خرابش کنی...عاشقم....عاشق تنهاییم...میپرستمت تنهایی که بعضی ها اونقدر لیاقت ندارن که یه دقیقه ات رو داشته باشن...زنده باد تنهایی... مرسی اومدی :|