نفرین شده

نفرین شده از عشق

نفرین شده

نفرین شده از عشق

نفرین شده

قــافیــــه به قــافــــیه باخــــــــــــــــــــــــتم
بــــرگ به بــــرگ
واژه بــــــــه واژه
و اینک تنها داشته من حس تلخ نداشته هایی است
که شعر نمی شود ، اما آوار می شود
چقدر خوب است که دلتنگم
چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم
چقدر خوب است که بغض دارم
من نه *شاعرم* و نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره اما...
بد باختم ، بد...
من به حس جنونی باختم که باورم بود ...
زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر *شعر* نیست
دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما
هر کدام از یک درد حرف میزنند ...
" من به زیادی عشق باختم "

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

مٌـــحَرّم...

محرم

مـا سینہ زَنـان رَسم جٌنون بابــ نِمودیـم✋

جان و سَر خود هِدیہ بہ اَربابــ نمودیم✋

اَز عُمق دَرون نالہِ و فَـریاد نِـمودیم✋

با سینہ زدَن زِلزلہ ایـجاد نِمـودیم✋


رابــِطه ها...

نفرین شده

وَقتے میرَفتــ:

گُفتـَـم: کُــــــجا⁉️

گُفتـــ: بہ دَرکــــٔـ...

مَــنَم گفتَــم: بہ دَرکـــٔ👍

و اینطورے بود کہ تَــمـــــــام

احساساتــ عاشقـانہ بہ فـ اکــُ ـ رفتـــ🖕